پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه سن داره

از تو برای تو مینویسم...

عکسها

محمد ناز مامان میشی؟؟؟ آآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخخخخخخخ........آآآآآآآآآخخخخخخخخخ..............آآآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخ ****امروز ظهر بعد از اینکه خونه رو حسابی بهم ریختی .نخ دندون رو پیدا کردی و اونو دور گردن و دست و پاهات پیچیدی و با گریه اومدی پیشم.منم روی زمین خوابوندمت تا نخهارو از دورت باز کنم.کارم که تموم شد دیدم :پسملی خوابه..خوابه.... ***شیطونکم: وروجکم ممنونم از بودنت...... ...
6 خرداد 1392

با تاخیر برای همسر عزیزم

              حالا تو هی بیا بگو مرد ها پُر رو میشوند . . . من میگویم زن اگر زن باشد . . . باید بشود روی عاشقیش حساب کرد . . . ک باید عاشقی کردن بلد باشد . . . ک جا نزند، جا نماند، جا نگذارد . . . ک بداند مرد هم آدم است دیگر . . . گاهی باید لوسش کرد، گاهی باید نازش را کشید . . . و گاهی باید ب پایش صبر کرد . . . حتی من می گویم زن اگر زن باشد از دوستت دارم گفتن نمی ترسد . . . تو میگویی خوش ب حال زنی ک عاشق مردی نباشد، بگذار دنبالت بدوند . . . و من نمی فهمم این ک ازش حرف میزنی زندگی است یا ...
5 خرداد 1392

در این مدت که نبودیم

سلام به همگی و شرمنده بابت تاخیر. چند روزی هست که سیستم درست شده ولی به خاطر کلاس زبانی که میرفتم نتونستم آپ کنم.چون وقتی محمدم میخوابید مجبور بودم درسامو بخونم.امروز هم آخرین روز کلاس بودو کلاسم تموم شد.توی این مدت مامانم محمد رو نگه میداشت تا من کلاس برم ولی به خاطر اینکه پسر ما کنترل تلویزیون رو توی شیشه تلویزیون پرتاب کردن و باعث خط افتادن ال سی دی شدن و همچنین خراب کردن میز تلویزیون و اذیتهای مداوم.... .مادرم از نگه داری ایشون انصراف دادن و منم مجبور شدم دوباره دور کلاس رو خط بکشم و به بچه داری ادامه بدم. خبربعدی که یک خبر بد هم هست مربوط میشه به عروسی عمه هما که قرار بود 2 خرداد شب ولادت امام علی(ع)برگزار بشه.حتی کارتهای مراسم ...
5 خرداد 1392

ما برگشتیم

سلام به پسر عزیزم که با وجودش گرمابخش زندگیم شده. عزیز مامان ما٢٨ فروردین چهارشنبه حدودا ساعت٣ بعد از ظهربه سمت مشهد حرکت کردیم و شب رو بابلسر خوابیدیم وپنجشنبه صبح از بابلسر به طرف مشهد رفتیم و شب به مشهد رسیدیم و یکشنبه ساعت ٤(ساعت ٤صبح دوشنبه)به خونه برگشتیم. سفر فوق العاده ای بود و به هممون حسابی خوش گذشت.فقط بابایی از دست شما در امون نبود چون تا از ماشین پیاده میشدیم میرفتی بغل بابایی و پیش هیچ کس نمیرفتی!!!(مثلا من و فرهاد مامان باباتیم ). **فقط پسرک من از اولین شب سفر تب کردی و نذاشتی مامان تا صبح بخوابه و خدارو شکر صبح سرحال بودی اثری از تب تو وجودت نبود.ولی دوباره شب بعد و شب بعدو... کلا هر شب توی سفر تب داشتی و ...
9 ارديبهشت 1392

باز هم سفر...

سلام به گل پسر ناز خودم... گلم اون روزایی که تو بدنیا اومده بودی و تو بیمارستان بودی.بابایی(بابای من)کلی نذر امام رضا کرد و از امام رضا خواست که با نوه گلش که شما باشی .سفر بعدی رو بره و نذرهاشو ادا کنه.....از اون روزا یکسالو 4ماه میگذره و شما تا حالا دوبار با مامان و بابا  مشهد رفتی .واینبار بابایی برای ادای نذرش مارو به سفر مشهد مهمون کردن و کلی خوشحالمون کردن.امروز تا دو/سه ساعت دیگه حرکت میکنیم...بابایی دستت درد نکنه... قربون امام رضا برم که چندبار مارو طلبیده تا به زیارتش بریم.... گلم این سفر رو  برای شما و ادای نذرهایی که برای شما شده میریم.و خدا رو هزاران بار شکر که جواب دلهای شکسته ما رو داد.امیدوارم در پناه...
28 فروردين 1392

16 ماهگی

            سلام به همه دوستان گلم و ممنونم از محبتتون.نمیدونید وقتی پیغامهاتون رو میخونم چقدر خوشحال میشم که به یادمون هستید.از صمیم قلب دوستون دارم و بابت اینکه توی این مدت بهتون سر نزدم شرمنده خوابیدن محمد: اول از همه از قضیه خوابیدن محمد شروع کنم که توی این مدت شبها تا ساعت ٢ و٣ بیدار بود و از کم خوابی شدید هیچ توانی برای من نمیذاشت.وقتی که بیدار  بود هم نمیشد بیام سراغ کامپیوتر.... و حسابی دلم براتون تنگ شده بود .که امشب بعد از یک پروزه خیلی سخت موفق شدم ساعت ١١ بخوابونمش. .از روز سوم چهارم عید هم که مریض شد تا همین امشب پیش خودم میخوابیدو اکثرا سرش روی متکای م...
22 فروردين 1392

مامانی تنبل

سلام به همه دوستان گلم که تو این مدت به وبلاگ ما سر زدن و برامون نظر گذاشتن.همتون رو دوست داریم و امیدواریم سال بسیار خوبی رو پیش رو داشته باشید.... واما شما پسر عزیزم....  که مامانی بهت یه معذرت خواهی بزرگ بدهکاره که توی این مدت فرصت نکرده وبلاگ شما روآپ کنه. دلیلش هم دید و بازدید عید و مشکلات دندون در آوردن و سرماخوردگی  شما و تنبلی مامان که تو این روزا خیلی خسته اس.... و همچنین شیطنت شما که روز به روز بیشتر و بیشتر میشه و گاهی منو به حد جنون میرسونه (البته این موهارو شما از سر من میکشی نه خودم ) فدات بشم گلم الان هم خیلی خستم و داره کم کم خوابم میبره.ولی بهت قول میدم که زودی بیام و از کارهاو کلمات جدیدی که یاد ...
16 فروردين 1392

آخرین پست سال1391

قداست ایران...بلندی دماوند اصالت نوروز...قدرت آرش...شرافت کاوه غیرت بابک...نجابت مازیار...زیبایی شیرین...عشق فرهاد شکوه جمشید...عمرپرسپولیس...منش کوروش...پندار نیک...گفتار نیک...کردار نیک را در این نوروز سپید برای شما آرزو میکنم *************************************** محمد در نوروز٩١ محمد در نوروز٩٢ ***************************** عزیزم حالا که رو به آسمون کردی بادل پاکت در این ساعات پایانی سال ١٣٩١ از خدا بخواه : شفا بر بیماران...مغفرت بر رفتگان عزت برعمر...صحت بر وجود...برکت بر رزق وفا بر مهر...ثبات بر عشق...عافیت بر زندگی آرامش بر خواب.....آسایش بر بیداری.... و ...
30 اسفند 1391

آخرین شب سال 91

پسر قشنگم سلام: الان شما توی اتاقت لالا کردی و مامان هم کمی فرصت پیدا کرد تا بیاد آخرین مطالب رو در سال ٩١ برات تایپ کنه..امروز ٢٩ اسفند ماه بود (البته الان ساعت حدود٢ بامداد ٣٠اسفند هست امسال سال کبیسه بود )و ی روز فوق العاده پر مشغله برای من.... توی این مدت از دست شیطونی شما نرسیده بودم هیچ کاری کنم .تا اینکه امروز مامانی و بابایی شما رو پیش خودشون نگه داشتند تا من خونه رو برای عید اماده کنم و الان هم فوق العاده خسته ام .فردا صبح هم ساعت ٨ نوبت آرایشگاه دارم تا ابروهامو بردارم... یه خبر خیلی بد هم اینکه اخرش شیطونیهات کار دستمون داد و سه روز پیش که مامان داشت کارهاشو میکرد یه دفعه شما کمد کناری میز تلویزیون رو انداختی روی خود...
30 اسفند 1391