فوت باباجون اول خرداد 94
خوشا آن کس که نیکی حاصل اوست پیاپی عشق یزدان در دل اوست خوشا آن کس که بعد ترک دنیا بهشت جاودانی منزل اوست بابا جون،پدربزرگ مادری بابافرهاد خیلی خیلی مرد بزرگ و مهربونی بودن،محمدم هروقت میرفتیم خونه شون کلی باهات بازی میکردن ،توپ بازی و ....توی حیاط دهاتشون هم شما رو سوار گاری میکردن ک خیلی خوشت میومد.باباجون ی مومن واقعی بودن و همچنین خیلی مظلوم..باباجون چند ماه قبل از عید تصادف کردن و بعد گذشت چند ماه تونستن دوباره راه برن ،همه ما خوشحال بودیم از اینکه باباجون حالشون خوب شده ولی یکدفعه توی خونه حالشون بد شد و با اورژانس ب بیمارستان رفتن و دیگه ب خونه برنگشتن. وقتی رفتی خونشون و عکس باباجون روی دیوار...
امروز 20 تیر 94
سلام عسلم.مثل همیشه شرمنده بابت تاخیر از وقتی دانشگاه میرم حسابی وقتم پرشده و فرصت نکردم ب وبلاگت بیام و از شیرینکاریها و شیرین زبونیهات بنویسم.امروز 3 سال و 7 ماه و 12 روزه شدی.یه پسر خوشگل و عاقل.وروجکم کم کم داره بزرگ میشه.واااای ک توی این مدتک نتونستم بیام چقدر بزرگتر شدی و چ حرفهای با نمکی زدی ، ک مامان فرصت نکرد بیاد و بنویسه.واقعا شرمندم گلکم. عکس بالا برای چند روز پیش هست.ی مدت تا میبینی میخوام ازت عکس بگیرم ادا در میاری ، زبون درمیاری، نمک میریزی و میخندی و تقریبا همه عکسها رو خراب میکنی.چندتا از عکسهای این مدت ک نبودیم ..... عکس بالا نشانگر نهایت شیطنت شماست شب قبل از امتحان مامان، من ی دقیقه رفتم...