در این مدت که نبودیم
سلام به همگی و شرمنده بابت تاخیر.
چند روزی هست که سیستم درست شده ولی به خاطر کلاس زبانی که میرفتم نتونستم آپ کنم.چون وقتی محمدم میخوابید مجبور بودم درسامو بخونم.امروز هم آخرین روز کلاس بودو کلاسم تموم شد.توی این مدت مامانم محمد رو نگه میداشت تا من کلاس برم ولی به خاطر اینکه پسر ما کنترل تلویزیون رو توی شیشه تلویزیون پرتاب کردن و باعث خط افتادن ال سی دی شدن و همچنین خراب کردن میز تلویزیون و اذیتهای مداوم.... .مادرم از نگه داری ایشون انصراف دادن و منم مجبور شدم دوباره دور کلاس رو خط بکشم و به بچه داری ادامه بدم.
خبربعدی که یک خبر بد هم هست مربوط میشه به عروسی عمه هما که قرار بود 2 خرداد شب ولادت امام علی(ع)برگزار بشه.حتی کارتهای مراسم رو هم پخش کرده بودند که دو سه روز مونده به عروسی عمه داماد فوت میکنه مراسم عروسی کنسل میشه.دلم خیلی براشون سوخت.ایشالا بعد از چهلم یه مراسم خیلی خیلی با شکوه داشته باشن.
خبر بعد:جراحی دوتا دندون عقل مامان که از ترس نزدیک بود سکته کنه....و بعد از جراحی هم وحشتناک درد داشت که پسرکم چندبار محکم به دهنم زد و من از درد کلی به خودم پیچیدم.
علاقه شدید پسری به ساعت که(عت)تلفظ میکنن و همه جوره ساعتی رو تشخیص میدن:مچی.دیواری.رومیزی.ساعتی که قبل از اخبار توی تلویزیون نشون میدن و....
و باز هم شیطنتهای پسمل گلم:باز کردن کابینتها و بیرون ریختن تمام وسایل.علاقه به خراب کردن هر وسیله مهم.پرتاب کنترل و موبایل و تلفن و .... و در اوردن باطریهای انها به نشانه پیروزی. پرتاب کردن وسایل به شیشه بوفه و تلویزیون.ایستادن روی دسته مبل و تمرین پرش وتکا دادن محکم تلویزیون و ویترینهای کوچیک کناریش و انجام هر کار خلاف دیگه.......
در حرف زدن پیشرفت خوبی داشته و کلمات زیادی رو تلفظ میکنه.با کلمات و حرکاتش کاملا منظور خودشو میرسونه.از کلمه::ترس::زیاد استفاده میکنه و به وسایل خطرناک.زخمها.وسایلی که صدا دارند .کثیفی و تاریکی و......ترس میگه.چند شب هم از خوابیدن توی تختش میترسید که فعلا دوباره کنار من میخوابه.
ممنونم از همه دوستان خوبم که توی این مدت به وبلاگمون اومدن و برامون نظر گذاشتن.دوستون داریم....