قند عسلم سلام، بابا فرهاد چند روز مرخصی داشت و ما یکدفعه تصمیم گرفتیم بریم شمال! یکشنبه صبح11 اسفند حرکت کردیم و چهارشنبه 14اسفندبرگشتیم . این چهار روز فوق العاده بود و به هر سه تاییمون خیلی خیلی خوش گذشت.مخصوصا به پسرک نازم که این بار تو سفر متوجه همه چیز میشد و براش کلی خاطره انگیز بود. *محمد باغ وحش رفت و حیوونها رو نگاه کرد،از بین تموم حیوونها عاشق شیر شده بود و دوست داشت فقط شیر رو نگاه کنه،آخرش هم با گریه از آقا شیره جداشد،اونجا طوطیهایی که ازاد بودن رو دید و دم یکیشون رو محکم کشید اقا خرس رو دید و به من گفت:اقا خرسه سبزی میخوره،کاهو میخوره. *پسرم کنار دریا رفت و برامون تعریف میکرد:دریا ماهی داره،ممتو (محمد)میخوله،دریا...