واکسن18ماهگی
**امروز سه شنبه ٧خردادبود و پسرکم واکسن ١٨ ماهگیشو زد.چون مرکز بهداشت ما این واکسن رو فقط روزهای سه شنبه میزد مجبور شدیم ٢ روز زودتر ببریمش.قربونش برم من که تا سرنگ رو دید زد زیر گریه و گفت::ترس::.واکسنهایکی به دست چپ و یکی به پای چپزده شدن.واکسن دست رو توی بغلم نشسته بود زدن.بعد برای واکسن پا گفتن باید بخوابونمش روی تخت.تا گذاشتمش روی تخت سفت منو بغل کرد و داد زد:مامان.مامان.منم مجبور شدم خودمو ازش دور کنم تا دست و پاشو بگیرم که بین گریه ها دایی رو صدا کردو گفت:علی.علی. مامانی دلم برات آتیش گرفت.قربون هق هق گریه هات برم من.من و خانوم پرستار سفت پاهاتو گرفته بودیم ولی آخرش وسط واکسن خودتو تکون دادی.خانوم پرستار خندیدو گفت:بر پدرت صلوات.اینجوریشو ندیده بودیم.
خوب پسرم پهلوونه دیگه.راستی عزیزم
وزنت:٣٠٠/١٢
قدت:٨٢
دورسر:٥/٤٨
خلاصه که امروز پسری واکسنش رو زدو امشب هم شدیدا تب داشت و ساعت دو شب خوابید بعد از کلی هذیان و ناله.وقتی پاشویش میکردم پسرکم میلرزید.الهی فدای چشمهای بی حالت بشم من.مامانی از همه دنیا بیشتر دوستت داره.(عکس بالا پسملی منتظر نوبتش بشه تا بره واکسن بزنه)
**دیروز صبح با بابا فرهاد سه تایی رفتیم تهران و چون نزذیکیهای خونه قبلیمون (خیابان پیروزی)بودیم رفتیم یه سری به خونمون زدیم و کلی تجدید خاطره شد.چه روزهای خوبی رو انجا داشتیم.دلم کلی تنگیداون موقعها تو گوگولوی من نبودی.....اون خونه اولین خونه مشترک منو بابا بود که یکسال و هفت ماه اونجا زندکی کردیم.یادش بخیر...
**شب که برگشتیم با عمو حمید و عمه ناهید و مامان نیر رفتیم پارک و تو با نگار کلی تاب و سرسره بازی کردین....
**راستی هفته پیش روی دستها و پاهات و پشت کمرت دونه زده بود و دکتر گفت که کهیره.و نشونه حساسیت که با کرم الان خیلی بهتری.
عکسها در ادامه مطلب***
راه بازگشت از تهران:
عکس محمد و عمو حمید در پارک:
عکسهای نگار و محمد در پارک:
پایین امدن از سرسره با جیغ خوشحالی
اینم عکس امشب پسرکم که داره توی تب میسوزه: