نمک نمک....نمک خودم!
محمد با رکابی زیر دکمه ای تو خونه بود،موبایل من هم دستش،موبایل رو کرده بود توی زیر پوشش..موبایلم رفته بود پایین جلوی پوشکش.بهش گفتم:موبایل مامان کو? به پوشکش دست زدو گفت: توی عوضمه!!!
*محمد: فلیبا شل بخون... من:شعر چی بخونم ?....محمد:ایکی بخون...پیاز بخون...علوسک بخون،خاله بخون
من:محمد برام شعر بخون.....محمد:چی بخونم?....من:ماهی بخون....محمد:بلد نیستم ماهی بخونم.
*لباس نو براش خریدم تنش میکنم.میگه:خیلی قشنگه،زیاد قشنگه،مبارک باشه،برم بابازوته ببینه
*باباش میره بیرون،میگم ماست بخر،وقتی برمیگرده محمد میگه:ماست کجاس? همچین پسر نابغه ای داریم ما!
*لواشک دادم دستش شبیه مثلث کنده شده بود،میاره بمن نشون میده و میگه:ایبا مثلث دیدی?
*دارم ازش ی ماچ آبدار میکنم،ی کوچولو صورتش خیس شده،با دستش پاک میکنه و میگه:ایبا من کثیف کردی ،اه اه حالم بهم خورد..،
*رفته پارک هوس الاکلنگ کرده،دوتا بچه دارن بازی میکنن، بهش میگم صبر کن تا نوبتت بشه. یه دقیقه صبر میکنه بعد میره بچه رو میکشه میگه نوبتی نوبتی...
* وقتی یه جایی میریم که بچه هاهستن و میخواد بازی کنه میگه:تو بلو...خدافظ...بلو بگم
*محمد پاتریک چی میگه? محمد:آله دیگه(با لحن خود پاتریک)
*از قرتی بودن پسر ما همین بس که تا صدای آهنگ میشنوه شروع میکنه به قر دادن...البته با صدای اذان هم شروع میکنه به سجده رفتن و الله بک (الله اکبر) گفتن
*دوست دارم اینجا از موهای بلند و خوشرنگش هم بنویسم،جلوی موهای جوجه لخت و صافه ولی پایین موهاش فر درشت داره،رنگ موهاش توی آفتاب میدرخشه سایه روشن قهوه ای روشن و تیره میزنه، باباش بهش میگه: مو طلا...بخاطر موهای بلندش و قیافه نمکی اش بیشتر آدمهایی که میبیننش فکر میکنن دخمله! فکر نکنم حالا حالاها این موهای خوشگل و خوشرنگ رو کوتاه کنم!
*محمد خیلی ماهی و ماهی فروشی رو دوست داره،با باباش رفته بود ماهی فروشی،اونجا ماهی قزل الا توی اب هست انتخاب میکنی از آب میگیرن میخری،محمد از بین چند تا ماهی که براش میگرفتن، یکی رو پسندیده و میگه: بابازوته بخرش
وقتی مرا بغــــــــل میکنی چنان جاذبه ی آغوشـــــت به جاذبه زمین غلبـــــه میکند که روحم به پــــرواز در می آید…