دو سال و نیمگی
الان ساعت 2:35 نیمه شبه ،امروز شنبه بود و دیروز جمعه 9 خرداد و محمد من 2 سال و نیمه شد،بخاطر پر بودن وقتم با محمد فرصت نمیکنم زیاد نت بیام و چه خاطرات و شیرین کاریهایی رو برای نوشتن و ثبت کردن از دست دادم.امشب هم بی خوابی اومد سراغم و تصمیم گرفتم بیام برای گلم بنویسم.وای هنوز عکسها و خاطرات سفر عیدمون رو هم نذاشتم،خیلی به این وبلاگ بدهکارم!باید خیلی خلاصه و مهمترینها رو بنویسم:
*توی پستهای قبل نوشتم که از پوشک گرفتمت و این مرحله رو با موفقیت و خیلی راحت پشت سر گذاشتی،حتی شبهایی که جایی مهمون باشیم و پوشکت کنم ،اصلا پوشکت رو خیس نمیکنی و شبها هم اگه دستشویی داشته باشی صدام میزنی،فقط گاهی ک مشغول شیطنت و بازی هستی خیلی کم لباستو خیس میکنی و سریع میای بهم میگی و میریم دستشویی،در این مواقع بخاطر اینکه دعوات نکنم،با شیرین زبونی خاصی که داری بهم میگی:مامان دوستت دارم ، خودت خوشحالی؟و منو میبوسی.....البته خدارو شکر چند وقتیه این اتفاق نیافتاده و به موقع دستشویی میری.
*بزرگترین مشکل من و شما مربوط به غذا خوردنت هست که واقعا برام عذاب آوره، باید کلی داستان و قصه بگم آخر هم نصف غذا میمونه، میوه هم که باید حتما برات میکس کنم و با گلاب و کمی شکر بهت بدم که اینکار هم به سختی انجام میشه.
*حرف زدنت که خیلی نمکی شده ، همه حرفی میزنی ،نظر میدی ، تعریف میکنی. عمو حمید نگار که خونمون بودن وقتی عمو گفت بریم،بهشون گفتی:عمو جورابت رو در بیار.قربون استدلالت برم الهههههههی.توی ماشین به مامانی که مریمی صداش میکنی گفته بودی.ساکت باشید و براشون تعریف کرده بودی که فروشگاه رفتی و ماهی دیدی و .....با بابا که میری بیرون برمیگردی برای من تعریف میکنی کجا رفتی و چه اتفاقی افتاد.داستان خانوم بزی رو بلدی و تعریف میکنی.
*اهنگهایی که توی ماشین میشنوی رو کامل حفظی و باهاشون میخونی.آهنگهای غمگین که میاد میگی:بزن شاد بیاد....شعرها و لالایی های کودکانه که از بچگی برات میخوندم مثل شعر:پیاز،عروسک،خاله،توپ،کبوتر،...رو حفظی و با من میخونی،شمارش اعداد تا 10 رو بلدی و حروف الفبای انگلیسی رو دست و پا شکسته میخونی.عاشق برنامه خاله شادونه و شهرهاش هستی.
*خیلی مهربون و با محبتی و حتی در مواقع بازی حواست هست کسی رو ناراحت نکنی،بیشتر وقتها توی بغلمی و دارم بوست میکنم و توهم ازین کار لذت میبری.اگه زمین بخوری یا دست و پاهات درد بگیره خیلی مظلومانه بهم میگی و اصلا بلند گریه نمیکنی و جیغ نمیزنی، از بچگیت به درد صبور بودی و واکنشهای خیلی مظلومانه ای از خودت نشون میدادی که من بیشتر دلم خون میشد از مظلومیتت.
*شبها موقع خواب باید حتما همه بدنت حتی سرو صورتت زیر پتو باشه تا خوابت بگیره و موقع خواب باید یا من یا عروسکت رو حتما بغل کنی.
*به شما میگی خودت.
قند عسلم هرچیزی که به ذهنم رسید رو نوشتم ،میدونم خیلی خلاصه شدو خیلیها از قلم افتاد یادمه چند تا کار جالب کردی و حرفهای بامزه زدی که میخواستم توی وبت بنویسم اما الان حضور ذهن ندارم.فقط خواستم برات بنویسم تا یادمون باشه که شما در دو سال و نیمگی چه نفسی بودی.در پست بعدی عکسها و بقیه مطالب رو برا میزارم
آرزو دارم بهاران مال تو،شاخه هاي ياس خندان مال تو
آن خداوندي كه دنيا آفريد،تا ابد همراه و پشتيبان تو