پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 8 سال و 10 روز سن داره

از تو برای تو مینویسم...

دو سال و نیمگی

1393/3/11 3:13
نویسنده : fariba
481 بازدید
اشتراک گذاری

الان ساعت 2:35 نیمه شبه ،امروز شنبه بود و دیروز جمعه 9 خرداد و محمد من 2 سال و نیمه شد،بخاطر پر بودن وقتم با محمد فرصت نمیکنم زیاد نت بیام و چه خاطرات و شیرین کاریهایی رو برای نوشتن و ثبت کردن از دست دادم.امشب هم بی خوابی اومد سراغم و تصمیم گرفتم بیام برای گلم بنویسم.وای هنوز عکسها و خاطرات سفر عیدمون رو هم نذاشتم،خیلی به این وبلاگ بدهکارم!باید خیلی خلاصه و مهمترینها رو بنویسم:

*توی پستهای قبل نوشتم که از پوشک گرفتمت و این مرحله رو با موفقیت و خیلی راحت پشت سر گذاشتی،حتی شبهایی که جایی مهمون باشیم و پوشکت کنم ،اصلا پوشکت رو خیس نمیکنی و شبها هم اگه دستشویی داشته باشی صدام میزنی،فقط گاهی ک مشغول شیطنت و بازی هستی خیلی کم لباستو خیس میکنی و سریع میای بهم میگی و میریم دستشویی،در این مواقع بخاطر اینکه دعوات نکنم،با شیرین زبونی خاصی که داری بهم میگی:مامان دوستت دارم ، خودت خوشحالی؟و منو میبوسی.....البته خدارو شکر چند وقتیه این اتفاق نیافتاده و به موقع دستشویی میری.

*بزرگترین مشکل من و شما مربوط به غذا خوردنت هست که واقعا برام عذاب آوره، باید کلی داستان و قصه بگم آخر هم نصف غذا میمونه، میوه هم که باید حتما برات میکس کنم و با گلاب و کمی شکر بهت بدم که اینکار هم به سختی انجام میشه.

*حرف زدنت که خیلی نمکی شده ، همه حرفی میزنی ،نظر میدی ، تعریف میکنی. عمو حمید نگار که خونمون بودن وقتی عمو گفت بریم،بهشون گفتی:عمو جورابت رو در بیار.قربون استدلالت برم الهههههههی.توی ماشین به مامانی که مریمی صداش میکنی گفته بودی.ساکت باشید و براشون تعریف کرده بودی که فروشگاه رفتی و ماهی دیدی و .....با بابا که میری بیرون برمیگردی برای من تعریف میکنی کجا رفتی و چه اتفاقی افتاد.داستان خانوم بزی رو بلدی و تعریف میکنی.

*اهنگهایی که توی ماشین میشنوی رو کامل حفظی و باهاشون میخونی.آهنگهای غمگین که میاد میگی:بزن شاد بیاد....شعرها و لالایی های کودکانه که از بچگی برات میخوندم مثل شعر:پیاز،عروسک،خاله،توپ،کبوتر،...رو حفظی و با من میخونی،شمارش اعداد تا 10 رو بلدی و حروف الفبای انگلیسی رو دست و پا شکسته میخونی.عاشق برنامه خاله شادونه و شهرهاش هستی.

*خیلی مهربون و با محبتی و حتی در مواقع بازی حواست هست کسی رو ناراحت نکنی،بیشتر وقتها توی بغلمی و دارم بوست میکنم و توهم ازین کار لذت میبری.اگه زمین بخوری یا دست و پاهات درد بگیره خیلی مظلومانه بهم میگی و اصلا بلند گریه نمیکنی و جیغ نمیزنی، از بچگیت به درد صبور بودی و واکنشهای خیلی مظلومانه ای از خودت نشون میدادی که من بیشتر دلم خون میشد از مظلومیتت.

*شبها موقع خواب باید حتما همه بدنت حتی سرو صورتت زیر پتو باشه تا خوابت بگیره و موقع خواب باید یا من یا عروسکت رو حتما بغل کنی.

*به شما میگی خودت.

قند عسلم هرچیزی که به ذهنم رسید رو نوشتم ،میدونم خیلی خلاصه شدو خیلیها از قلم افتاد یادمه چند تا کار جالب کردی و حرفهای بامزه زدی که میخواستم توی وبت بنویسم اما الان حضور ذهن ندارم.فقط خواستم برات بنویسم تا یادمون باشه که شما در دو سال و نیمگی چه نفسی بودی.در پست بعدی عکسها و بقیه مطالب رو برا میزارم

 

آرزو دارم بهاران مال تو،شاخه هاي ياس خندان مال تو

آن خداوندي كه دنيا آفريد،تا ابد همراه و پشتيبان تو

پسندها (4)

نظرات (6)

شقایق مامان آرشا
11 خرداد 93 16:20
فدا شیرین زبونیات
مامان سمانه
14 خرداد 93 22:18
عزیزم محمد جونم دلم چقدر میخواد ببینمت بخدا
شقایق مامان آرشا
17 خرداد 93 17:59
بد جور همه زدیم به تنبلی
بابا و مامان
27 خرداد 93 16:46
فدای نازنینم بشم من
مامان ارسطو
8 تیر 93 18:58
به به چه گلپسرکی. خدا نگه داره. اگه تونستید و دوست داشتید پیش ما هم بیاید
شقایق مامان آرشا
13 تیر 93 21:28
هنو منتظریم مامانی