پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 8 سال و 12 روز سن داره

از تو برای تو مینویسم...

شیرینی زندگی من

1393/9/30 1:35
نویسنده : fariba
4,075 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم.امروز میخوام از شیرین زبونیهاو شیرینکاریهات بنویسیم.قلب

1.اسم بیشتر ماشینها رو بلدی و هر وقت بیرون میریم ماشینهایی رو که اسمشون رو بلد نیستی رو میپرسی و اونهایی رو هم که بلدی خودت میگی.مثل:رانا.ام وی ام.پراید.دویست و شش.سمند.پژو .وانت.امبولانس.ماشین اتش نشانی.ماشین پلیس....چشمک

2.شناختن چراغ راهنمایی و چراغ خطر.و معنی سبز و قرمز و زرد چراغ راهنمایی.همیار پلیس کوچولوی من به ایستادن پشت چراغ قرمز خیلی حساسی.زبان

3.خیلی دوست داری بدونی کلمات مختلف به انگلیسی چی میشن. و بیشتر کلمات رو میپرسی!مثلا:ماهی به انگلیسی میشه؟؟ و کلمات زیادی رو به انگلیسی بلدی .مثل:ماهی.کوسه.نهنگ.لاک پشت.موز.سیب.اب.توت فرنگی.هندوانه.و....تشویق

4.وقتی یه متن رو میبینی بهم میگی:اینجا نوشته؟؟یا اینجا چی نوشته؟سوالماچ

5.قوه تخیل خیلی قوی ای داری.داستانهای خیلی قشنگ توی ذهنت میسازی و با آب و تاب برامون تعریف میکنی.عینک

6.خونه مریمی بودی و من دانشگاه.تا نون رو توی دهنت گذاشتی .گفتی:داغ بود سوزیدم.مریمی بهت گفته چی؟؟تو هم با خنده شدید گفتی:سوزیدم.قهقهه

7.چند شب پیش داشتی شام میخوردی.یدفعه گفتی:آی لپم.من گفتم:با دندونت لپتو گاز گرفتی عزیزم؟..شما هم گفتی:بی ادب چرا لپمو گاز گرفتی؟؟من و بابا فرهاد با تعجب بهت نگاه کردیم.شما هم گفتی::با شماها نبودم که با دندون خودم بودم.خنده

8.امروز صبح سبد اسباب بازیهاتو اوردی و ریختی روی زمین.یدفعه دیدم خوابیدی روی زمین و با خنده شیطنت امیز دوتا دستاتو کنار هم مشت کردی.من حواسم بهت بود.شماهم همش بهم نگاه میکردی و میخندیدی.بهت گفتم چی شده؟گفتی هیچی.خیلی دوستت دارم.منم گفتم:منم دوستت دارم مامان چی تو دستات داری؟با خنده گفتی:هیچی،منم حسابی مشکوک شده بودم.اومدم و دیدم.توی دستات موچین داری.مثلا قایمش کرده بودی.من نفهممتعجب

9.ماهیها تو که میاری و میچینی.میگی :مامان همه رو چیچوندمنیشخند

10.شب قبل ازخواب حالم خیلی بدبود.قبل ازخوابیدنت همش حالمومیپرسیدی! شب خوابیدی وتاصبح چشماتوبازکردی.گفتی:مامان حالت خوبه؟دیگه اینجات درد نمیکنه؟بغل

قلبدرود بر دست هاي تو باد

آنگاه که پر مي کشند به سوي من

که سپيدي شان آوازم

و بوسه هاشان حيات من است

پاهايت رودي از تداوم

چونان رقاصه اي که با جاروبي مي آويزد

امروز در رگ هايم

خون تو جاري است

جرياني لطيف

سادهوابدی 

دوستت دارمقلب

پسندها (4)

نظرات (0)