پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 8 سال و 11 روز سن داره

از تو برای تو مینویسم...

شیرین زبون

1393/10/27 1:54
نویسنده : fariba
4,714 بازدید
اشتراک گذاری

عشق کوچولوی من سلام...

این روزا درگیر امتحانات هستم و کمتر میتونم باهات بازی کنم.شرمندم مامانی!افسوس

شیطونک شیرینم عاشق حرف زدن بامزه ات هستم.جمله هایی میگی که اصلا باورم نمیشه سه سالته.چندتا از کارهای بانمکت رو مینویسم.

*عکس العملهایی که موقع دیدن نی نی عمو حمید از خودت نشون دادی...هورا

1.من کیارش رو بغل کرده بودم و راه میبردم،اومدی بهم گفتی:دیگه جا نداری منو بغل کنی.نیشخند

2.مامان نیر بهت گفت :میخوای ی خواهر یا برادر داشته باشی؟با عصبانیت گفتی:این حرفارو نزن، اینجوری نگو.خجالت

3.کیارش تو بغلم بوداومدی یواش بهم گفتی:چرا بغلش کردی؟بزارش زمین.لبخند

راستی یاد حرف بامزه نگار افتادم.روز اولی که داداشیش اومده خونه،گفته:ما بچه میخواستیم چکار؟؟؟قهقهه

*وقتی خونه مریمی میریم و میخوایم برگردیم خونه،خیلی غصه میخوری و توی ماشین با گریه اخرین لحظات اونجا بودن رو تعریف میکنی.مثل:عباس منو بغل کرد....گفت دوباره میای....من میخواستم بمونم.....وقتی میرسیم خونمون بهم میگی: میخواستم با تو بیا خونمون.ابرو

*وقتی میخوام لباسهاتو بهت بپوشونم تا از خونشون برگردیم.از دستم فرار میکنی و میگی::این هیولای خطرناکه....میخواد منو بخوره...ازش میترسم.متفکر

*یواشکی رفته بودی سر کشوی من قیچی رو برداشته بودی و زیر کمد قایم کرده بودی. رفته بودیم خونه مریمی شب هم اونجا خوابیدیم.فردا بعد از ظهرش با مریمی برگشتیم خونمون.مریمی میگه تا رسیدی خونه،دولا شدی زیر کمد قیچی رو برداشتی نگاه کردی دوباره گذاشتی سرجاش و گفتی :فریبا نفهمه.مال منهتعجب

*هر حرفی که میزنی خودت سریع جواب خودتو میدی،مثلا میگی:مامان شربت میخوام...خودت بگو اول غذاتو تموم کن بعد.خنده

میگی :اسباب بازیمو بده....بگو به شرطی که خراب نکنیا....زبان

*هر وقت دعوات کنم میگی:با من اینطوری رفتار نکن...چرا بامن اینطوری رفتار میکنی...ببخشید(الهی من قربون شعور و طرز حرف زدنت بشم)قلب

*از بین غذا ها:الویه،سالادماکارونی،کوبیده،سوپ،کباب لقمه ،کلا غذاهای بیرون رو دوست داری و دلت میخواد بری رستوران غذا بخوری.مژه

*خیلی مهربون و با محبتی به همه محبت میکنی،همه رو بوس میکنی و میگی خیلی دوستت دارم.بغل

*بازی مورد علاقت هم اینه که من نی نی ات بشم و تو هم مامانم.الهی قربون مامان کوشولوم بشم منماچ

قلبآرامشی  میخواهم...خلوتی میخواهم...

تو باشی و من،در کنار هم

تو سکوت کنی و من گوش کنم

و من آرام بگویم *دوستت دارم*و تو گوش کنی

و آرام بگویی: من بیشتر...

بودنت را دوست دارم

وقتی دستان کوچکت را دور گردنم حلقه میکنی...

و مرا به آغوشت سخت میفشاری... و وادارم میکنی

که به هیچکس فکر نکنم....

جزتو قلب

بغلتورامن دوستت دارم،میپرستم!!بغل

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان محمدحسین
28 دی 93 22:50
خاله قربون اون شیرین زبونی هات ...