پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 8 سال و 12 روز سن داره

از تو برای تو مینویسم...

لحظه تحویل سال 1393 خونه مادربزرگ مامان فریبا

1393/1/21 2:44
نویسنده : fariba
1,250 بازدید
اشتراک گذاری

لحظه تحویل سال 1393 خونه مادر بزرگ من...

جمع کردن هفت سین بعد از سال تحویل بخاطر شیطنتهای محمدم...

عیدی بابایی عباس و مامانی مریم به محمد...لوستر هواپیما برای اتاق گلم

عیدی من و بابافرهاد به گل پسری...قالیچه برای اتاق قشنگش

 تیپ پسرم برای عید...

 

 **محمد عشق ماهی و شکلات:

قبل از عید یه تنگ ماهی شکست که منجر به فوت ماهی قرمز شد.و بعد از اون با ملایمت با ماهیها رفتار میکرد،فقط دستش رو میکرد توی آب و دم ماهی بخت برگشته رو میگرفت و ماهی فرار میکرد و دوباره همان برنامه...که این لطف پسرک بجز ماهی خودمان شامل ماهی تمام اقوام و دوستان نیز گردید...همچنین از شکلات خوردن پسرک بگویم که در روز حدود بیست عدد شکلات تناول میفرمودند و وقتی صاحب خانه به سفارش من ظرف شکلات را قایم میکردند،پسرک سراغ ظرف تمام میهمانها رفته و با دقت کاغذ شکلات داخل ظرف را فشار میدادند تا اگر کسی شکلاتش را نخورده پسرک صاحب شود و اگر خورده بود که به سراغ نفر بعدی میرفت.نگران

**دوتا دندون جدید:

در دوران عید پسرک ما لب به غذا نمیزد و در طول روز بجز دو سه قاشق و شکلات چیز دیگری میل نفرمود ،و ما متوجه شدیم بخاطر در آوردن دو دندان جدید است که پسرک در حال حاضر 8 دندان بالا و 10 دندان در پایین دارند.نیشخند

**محمد و دوستانش:

پسرک عشق بازی ما باهمه بچه ها دوست میشد و بازی میکرد،خونه مادر بزرگ پدری من ،محمد مشغول حرف زدن با نوه عمه بنده که دختری یکساله بود شده بود و کلی برایش زبان درازی میکرد و ادا در میاورد تا بقول خودش نی نی بخندد،و آنیتا نیز محو تماشای او شده بود و از بدو ورود از جایش تکان نخورده بود،من رو به محمد گفتم ،میخوای نی نی رو ببریم خونمون.محمد هم در جواب پاسخ داد: نه ،اینجا نشسته،چبسیده(همون چسبیده خودمون)قهقهه

 

 عکس اولی محمد و کیان خونه مامان شمسی

عکس دوم محمد و هلیا و هومن که اونجا به پسر خیلی خوش گذشت و یه دل سیر بازی کرد،پسرک شاه شده بود و اونها بادش میزدن،بهش شکلات میدادن و دراخر که داشتیم برمیگشتیم،هلیا توی یه برگه برای محمد نوشته بود:دوستت داریم شاه ...

**سفر در عید:

شب اول عید با بابایی و مامانی و دایی جون رفتیم شمال و روز ششم بعد از ظهر برگشتیم،که در یه پست جداگانه عکسهاش رو میذارم.

***اندر احوالات این روزهای ما:

امروز چهار شنبه بود و من از شنبه پروژه از پوشک گرفتن محمد رو شروع کردم،تا حدودی موفق بودم،شبها پوشکش میکنم که فقط یک شب پوشکش رو خیس کرد،در طول روز هم باید ازش بپرسم بریم دستشویی ?اگه ازش نپرسم احتمال خرابکاری هست! ولی واقعا کار سخت و پر زحمتیه!

 

21 فروردین93

محمد2 سال و 4 ماه و 9 روز سن دارد

نیاز که تو باشی...تمام من میشود؛نیازمندیها!  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان یاسمن و محمد پارسا
22 فروردین 93 1:24
فدات بشم شیطون بلا
مامان رادمهرجوجو
24 فروردین 93 14:59
عزیزم سال پراز عشق و محبت داشته باشید سفره هفت سینتون خیلی زیبا شده محمد وروجک هم که تا تونسته شیطونی کرده افرین قند عسل
fariba
پاسخ
ممنون عزیزم هفت سین خونه مادر بزرگم بود،شماهم سال خوبی داشته باشی
مامان محمدحسین
27 فروردین 93 23:27
تیپ عیدشو کادوهات خیلی زیبا بودن...
مامان درسا
10 اردیبهشت 93 15:24