پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 8 سال و 12 روز سن داره

از تو برای تو مینویسم...

شیرین تر از عسل

1392/10/16 0:01
نویسنده : fariba
560 بازدید
اشتراک گذاری

بزرگ شدن محمد رو این روزها بخوبی حس میکنم.عکس العملهاش،رفتارهاش،جمله ها و شعرهایی که میخونه همه تغییر کردن.در کل میتونم بگم یک مرحله دیگه از بچگی اش رو طی کرده.وقتی بهش اخم میکنم با توجه نگاهم میکنه و میاد بغلم میکنه و میگه بوس بوس،بعد بهم میخنده و تا بهش نخندم از پیشم نمیره.ولی تا بهش بخندم میره سراغ کاری که میکردهزبانچند تا شعر و لالایی و اعداد رو تا شش حفظ کرده.ولی خیلی کم پیش میاد شعرو کامل بخونه من اول بیتهاش رو میگم و اون آخرهاشو.چشمکجواب سوالهای علمی مامانشو میده"محمد شب که میشه آسمون چه رنگیه?محمد:سیاه...من:هوا چی میشه ؟محمد:تاریک...من:صدای چی میاد?محمد:گوگه....ترس...تورس...هاپو....هاپ...هاپ...هاپ....از خود راضییک قصه هم در مورد گنجشک که بهش میگه توتو تعریف میکنه::::توتو سیفیده....سه تا توتو...چار تا توتو...بابازوتش....سوراخ....دونه....جیک جیک.....میو سیاهه...بارون....برف...ترس... این کلمه هارو از توی قصه هایی که مامانی مریم وقتی از پنجره خونشون گنجشکهارو نگاه میکرد،برای پسرک تعریف کرده.حفظ کرده و برای من میگهلبخنددیشب دوستانمون با نینی یازده ماهشون سارا اومده بودند خونمون.پسرم تا نی نیشون رو دید خواست بوسش کنه.آخه محمدم عاشق نی نی ها هست و باهاشون خیلی با ملاحظه و محبت رفتار میکنه.پسرک سخاوتی من رفت اسباب بازیهاشو آورد و دونه دونه به نی نی میداد و میگفت:سارا جون بیا.وقتی که وسیله ای دست خودش بود و اونو خیلی دوست داشت تا میدید نی نی میخواد بهش میداد و می اومد تو بغلم منو بوس میکرد تا من تشویقش کنم.خلاصه پسرم دیشب من و سرافراز کردتشویقتشویقهر کس براش هر چی بخره یادش میمونه و هر چیزی رو هم که ندونه میگه:عباس خلیده..ابروخود پسرکم لی لی حوضک و میخونه و با دوستانش نشون میده.اتل متل هم حدودا شعرشو بلدههورا

دستانت را مشت میکنی و میگویی گل یا پوچ?

قلبومن محو تماشای دستان کوچکت در دل میگویم: فقط دستانتقلب

 

 

به عکسها در ادامه مطلب هم سری بزنید 

امشب بعد از اتمام شام درحالیکه من ظرفها رو جمع میکردم وقتی برگشتم با این صحنه روبرو شدم(عاشقتم)ساعت 8 شب

و....بدون شرح....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان محمدحسین
15 دی 92 23:08
عاششششششقتم فسقلی...
مامان دانیال و.....
18 دی 92 11:45
فدات بشم من پسرک موفرفریه باهوش آفرین به تو که اینقدر مهربونی مامانی ببین پسرمون چقدر نی نی دوست داره باید کم کم بری تو فکر نی نی عکسا هم خیلی قشنگ بودن دوستتون دارم یه عالمه
عمه ناهید
19 دی 92 5:31
قربونت برم محمد بانمک و مظلوم من.....اونجا که واسه خودت خوابیدی عزیزم
fariba
پاسخ
متین من
29 دی 92 20:06
عزیزم محمد جون لحظه شماری میکنم واسه دیدن خودت ومامان جونت یک عالمه بوس از راه دور