پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 8 سال و 5 روز سن داره

از تو برای تو مینویسم...

خداحافظ شیشه

1392/10/18 1:03
نویسنده : fariba
393 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم بخاطر تولد زود هنگامش و وزن کم مجبور به خوردن شیر خشک شد.پسرک تا پنج ماهگی از شیر مادر و شیر خشک با هم تغذیه میکرد و بعد از پنج ماهگی شیر خشک رو انتخاب کرد و وابسته به شیشه شیر شد.تا یک سال و دو سه ماهگی فقط شیر خشک و بعد از آن شیر پاستوریزه و شیر خشک هر دو باهم استفاده میشد، که بخاطر علاقه ایشان به شیر خشک که از آن بعنوان /سی شصت/یاد میکردند(از نوزادی هر وقت پیمانه های شیر رو داخل آب جوش میریختم بلند بهش میگفتم :سی.شصت.نود....که خودش هم یاد گرفت)بیشتر شیر خشک مورد استفاده قرار میگرفت. یک ماه مانده به دوسالگی کم کم وعده های شیر پاستوریزه زیاد و زیادتر شد تا اینکه محمد خان در سن دو سال و یک هفتگی آخرین وعده شیر خشک خود را میل نمودند و از آن پس شیر پاستوریزه را جایگزین شیر خشک کردندتشویق 

و اما ادا مه ماجرا....

علاقه پسرک ما به شیشه شیر تا حدی زیاد بود که نیمه های شب چندین بار بخاطر خوردن شیر از خواب بیدار میشدند و بعد از نوشیدن شیر ،شیشه شیر را محکم در دست یا بغل گرفته و بعد میخوابیدند .و اگر در حالت خواب ایشان بنده تلاش برای جداسازی شیشه میکردم پسرک با گریه بیدار شده و مرا از اینکار نهی میکردند.تا اینکه اینجانب در صبح روز دوشنبه 16 دی 1392 بعد از بیدار شدن از خواب اعلام به گم شدن شیشه کردم و تا کنون موفق بودم که به جای شیشه از لیوان برای پسرک استفاده کنم.و این عمل موفقیت آمیز با کمترین مخالفت و اذیت از سوی پسرکمان  به نتیجه رسید.

قربون گلم برم که سریع خودش رو با شرایط هماهنگ میکنه.ماچقلببغل

این هم عکس نذری روز شهادت امام حسن مجتبی بود .نذری برای سلامتی و موفقیت پسرم که مادرم زحمت پختنش رو کشیدند.


محمد حسین جان تا این لحظه دو سال و یک ماه و هشت روز و ده ساعت...سن دارد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان دانیال و.....
18 دی 92 11:35
آآآآآآآآاخ من قربون این پسر ناناز برم که زود عادت کرده فدات بشم خاله
مامان یاسمن و محمد پارسا
18 دی 92 18:28
نذرتون قبول عزیزم
مامان محمدحسین
19 دی 92 20:58
مامان رادمهر جوجو
25 دی 92 12:28
آفرین به قند عسل که یک مرحله دیگه رو با کمک مامان مهربونش پشت سر گذاشت