مادرانه
باز دوباره یاد گذشته افتادم و دلم پر از غصه شد . غصه برای خودم و برای بقیه مادرایی که توی nicu بودن.برای مادری که نی نی شو بغل کرد .شیرش داد.اما فرداش اونو به خاطر مشکل قلبی از دست داد.چه با سلیقه برای دخترش سیسمونی خریده بودو اونارو به هم اتاقیاش نشون میداد.دلم غصه دار میشه برای مادری که پسر کوچولوش جلوی چشمش آب میشد و دکترا ازش قطع امید کرده بودن و اون شبانه روز عاشقونه بالای سر پسرش نشست تا اون به آسمونا پرواز کنه.برای مادری که اومد بیمارستان و با جای خالی ابوالفضلش مواجه شد.چقدر درد آوره.....چقدر سخته...... .مادر 20ساله ای که با بچه معلولش روبرو شد......حتی تصورش قلب آدمو به درد میاره...... . نمیدونم چرا هر چند وقت یکبار یاد اون ...