قندوووووون من
عکس بالا برای روزی هست که پسرک رو بردیم برنامه کودک مداد رنگی، اول با همه بچه ها رفت داخل و خوشحال بود،یکی دو صحنه هم توی تلویزیون نشونش دادن،اما تا خاله از بچه ها سوال کرد و همه بچه ها بلند جوابش رو دادن و دست زدن.پسرک ترسیدو با هق هق تحویلمون دادنش.
البته خودش گفت:نی نی منو زد
**************************************
من و پسرک توی آسانسور منتظریم باباش بیاد ، بخاطر اینکه سرو صدا نکنه، ازش پرسیدم :؛
من:عروسکت رو کی خریده؟
پسرک: دایی جون.
من: لاک پشت شب خوابت رو کی خریده؟
پسرک: مریمی.
من: دوچرخه ات رو کی خریده؟
پسرک: بابایی
در همین حین بابا فرهاد وارد آسانسور شد و پسرک رو به من کرد و گفت: بهش بگو همه رو بلده
***********************************
پسرک: این چیه؟ خودت بگو این تشکه!
من:این تشک محمدمه دارم براش میدوزم.
پسرک : خودت دالی میدوزی؟ بگو آله!
من: بله عزیز دلم،
شب محمد رفت توی تخت و تشکش رو دیدو به من گفت:خودت دوزیدی؟
************************************
تنها بازی مورد علاقه پسرک، بازی با تبلت هست، ولی چون بیش از حد باهاش بازی میکرد، چند روزی قایمش کردم و گفتم:خراب شده ،دادیم آقا درست کنه.امروز بعد از ظهر از خواب بیدار شده و میگه: من خواب دیدم با تبلتم بازی میکردم، تبلتم رو دادی آقا درست کنه؟!
حالا این وروجک مفهوم خواب دیدن رو از کجا میدونه، خودش برای من یه سواله!
***********************************
و این هم عکس محمد و عروسک مورد علاقش به نام:رجب
البته سر انتخاب اسم این عروسک اسامی داداشی و پسر دایی نیز کاندید شدند ولی بابا فرهاد اسم رجب رو انتخاب کردن.
تايادي هست،من بيادتوام.مگرآن روزكه نه مني هست،نه يادي،نه خيالي......