تازه فهمیدم....
ام شب بعد از اینکه خوابوندمت.یاد نوزادیت افتادم.چقدر کوچولو بودی فدات شم.اندازه ی عروسک....چه زود گذشت.........خیلی دلم برای اون روزا تنگه .........یاد اولین روزی که دیدمت....اولین باری که بغلت کردم....اولین خنده ات....اولین بار که چرخیدی....دستاتو تکیه گاه کردی و سرتو بالا گرفتی.....چهار دست و پا رفتی....راه رفتن و تمرین کردی....اولین کلمه رو گفتی...........وااااااااای چقدر اولینهای تو با من زیادن ........چقدر زود گذشت......دیگه اون روزا تکرار نمیشن .......دلم برای اون روزا تنگ شده.......باورم نمیشه که به این زودی پسرکم داره بزرگ میشه......محمد هر چی بهت نگاه میکنم سیر نمیشم.....با همه شیطنتهات وقتی میخوابی دلم میگیره......دوس...