عکسهای یکشنبه 15 بهمن91
دیروز صبح بابایی اومد دنبالمون و مارو برد خونشون و ما تا ساعت ٩شب پیششون بودیم و بعد اومدیم خونه خودمون پیش بابا فرهاد.منم یه سری عکس از شیطونیهایی که خونه مامانی کردی گرفتم:
اول دوتا از عکسهاتو با دایی میذارم و در ادامه مطلب عکسهای اون روز رو با توضیحات کامل........
عکسهای بامزه جوجه رو از دست ندیداااااا
*اولین عکسها مربوط میشن به آب خوردن جنابعالی بالیوان.که برای اولین بار بدون اینکه لباسهاتو خیس کنی به تنهایی آب خوردی.....(آبش خیلی کم بود)
**دومین سری عکسها هم بازی کردن شما با دایی رو نشون میده.که با دستات سر دایی رو خم میکردی و یقه لباسشو بالا میزدی و میخندیدی.
جوجه:بذارید ببینم مارک لباس دایی چیه؟؟؟؟
دایی جون یه ذره سرتو خم کن
یه ذره دیگم خم شو.دستم نمیرسه...
آهان .حالا خوب شد
الان نگاه میکنم.یه دقیقه صبر کنید.......
اینجا هم مامانمو دیدم و از خوشحالی بیخیال مارک لباس شدم..(دایی برو کنااااااااااااار.میخوام برم پیش مامانم)
فدای تو مهربون بشم که اینقدر مامانو دوست داری
***سومین عکسها هم مربوط میشه به بازی شما با در سطل برنج.
توضیح عکس آخر:در سطل رو با انگشت وسطی بلند کردی
اینجوری هم میشه شیشه خورد....
به این میگن جوجه متفکر....