پنجمین سال هم گذشت...
* پدرم دیده به سویت نگران است هنوز* غم نا دیدن تو بار گران است هنوز*
* آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو* نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز*
کاش آن شب را نمی آمد سحر
کاش گم در راه پیک بد خبر
ای عجب کان شب سحر اما به ما
تیره روزی آمد و شام دگر
دیده پر خون از غم هجران و او
با لب خندان چه آسان بر سفر
ای دریغ از مهربانی های او
دست پر مهر آن کلام پرشکر
غصه ها پنهان به دل بودش ولی
شاد و خرم چهره اش بر رهگذر
در ارزان زان ما بود ای دریغ
گنج پنهان شد به خاک و بی ثمر
تا پدر رفت آن سحر از پیش رو
بی نشان را خاک تیره شد به سر
پنجمبن سالگرد فوت پدر شوهر مهربانم را به همسر عزیزم و خانواده گرامی اش تسلیت میگویم.
٢٠/١٠/٩١
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی