من و داداشیم😋
عشقولانه های داداشیا
رفتیم برای آزمایش خون ، داشتن از امیر کوچولو خون میگرفتن و جوجمون گریه میکرد.وقتی اومدیم بیرون محمد با حالت بغض و ناراحتی گفت: مامان داشتن از امیر خون میگرفتن من قلبم یه جوری میشد.دردم میومد.اخه داداشم کوچولوئه گناه داره
پ.ن:قربون احساساتت برم من الهیییییی
موقع خوردن غذا من هرکاری میکنم امیر دهنش باز نمیکنه .فقط از دست داداشیش غذا میخوره
امیر مداد و دفتر اورده تا نقاشی بکشه میره به محمد میفهمونه بیا باهم نقاشی کنیم.محمد هم با اینکه داشت یه بازی دیگه میکرد بخاطر داداش کوچولو قبول کرد باهاش نقاشی بکشه.
هرکار محمد میکنه، امیر هم باید انجام بده.نقاشی محمد زدیم به دیوار اتاقش.امیر هم رفت نقاشی کشید با زبون اشاره بهم فهموند نقاشی منم بچسبونوقتی چسبوندم براش ی خنده از ته دل کرد
نقاشی محمد
نقاشی امیر
یه دنیارم بگیرم باز....
تو تنها افتخار زندگیمی......
من و داداشیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی