پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 8 سال و 6 روز سن داره

از تو برای تو مینویسم...

فوت باباجون اول خرداد 94

1394/4/21 1:59
نویسنده : fariba
3,908 بازدید
اشتراک گذاری

خوشا آن کس که نیکی حاصل اوست

پیاپی عشق یزدان در دل اوست

خوشا آن کس که بعد ترک دنیا

بهشت جاودانی منزل اوست

 

بابا جون،پدربزرگ مادری بابافرهاد خیلی خیلی مرد بزرگ و مهربونی بودن،محمدم هروقت میرفتیم خونه شون کلی باهات بازی میکردن ،توپ بازی و ....توی حیاط دهاتشون هم شما رو سوار گاری میکردن ک خیلی خوشت میومد.باباجون ی مومن واقعی بودن و همچنین خیلی مظلوم..باباجون چند ماه قبل از عید تصادف کردن و بعد گذشت چند ماه تونستن دوباره راه برن ،همه ما خوشحال بودیم از اینکه باباجون حالشون خوب شده ولی یکدفعه توی خونه حالشون بد شد و با اورژانس ب بیمارستان رفتن و دیگه ب خونه برنگشتن.

وقتی رفتی خونشون و عکس باباجون روی  دیوار  دیدی ازم پرسیدی. چرا عکس باباجون رو زدن اینجا؟؟؟منم بهت گفتم بخاطر اینکه باباجون رفته توی آسمونها پیش خدا،تو هم گفتی: رفته بود بیرون غذا بگیره حواسش نبود .ماشین بهش زد.؟؟؟چرا حواسش نبود؟؟؟

و با حالت ناراحت هرچند دقیقه یکبار میگفتی: چرا رفته تو آسمونها؟ از آسمونها ما رو میبینه؟؟چرا پیش ما نموند رفت پیش خدا؟؟؟

و چند شب بعد توی خونه ب بابا گفتی: باباجون ب من ی باتری داده بود شماازم گرفتی،((من اصلا یادم نیست کی این اتفاق افتاده ولی خودت چند بار برام تعریف کردی.))

وقتی عکسهای موبایل رو نگاه میکنی ب هر کس میرسی اسمش رو میگی ولی وقتی ب عکس باباجون میرسی،هرچی ازت میپرسم عکس کیه؟ جواب نمیدی و با ناراحتی سرت رو پایین میاندازی.

امیدوارم خدا روح پاک باباجون رو قرین لطف و رحمت خودش قرار بده.برای شادی روحش یک صلوات لطفا.... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)