رفتن پسرک به اراک
الان نیم ساعتی میشه ک پسرکم با ذوق و شوق فراوون همراه مامانی و بابایی و دایی اش از خونمون به سمت اراک حرکت کردن.وقتی رفتن پشیمون شدم ک چرا گذاشتم بره...هنوز نرفته دلم براش تنگ شده.کاش نرفته بودولی خودش دوست داشت بره.تو ماشین نشسته بود .رفتم بوسش کنم.بهم گفت تو برو....مامانم بهش میگه با مامان بای بای کن،بهم میگه:خداحافظ.برو...
پسرکم نبودنت خیلی برام سخته ولی من خوشم ک تو خوشی.خوش بگذره بهت عزیز مادر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی