پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 8 سال و 4 روز سن داره

از تو برای تو مینویسم...

کوتاهى مو در سه سال و 18 روزگى

پنجشنبه 27 آذر ماه حدود ساعت 4 و نيم بعد ازظهر خونه مامانى بوديم که تصميم گرفتم ببرمت آرايشگاه و موهاتو کوتاه کنم.بعد از گرفتن چند عکس از موهاى خوشگلت به کمک بابايى و مريمى دوتايى باهم به آرايشگاه اقاقيا کوچه کنارى خونه مريمى رفتيم و موهاى بلندت رو کوتاه کرديم.توى آرايشگاه هم مثل همه جاهاى ديگه باورشون نميشد که پسر باشى و کلى ازت خوششون اومد و باهات بازى کردن.چيزى که برام جالب بود اسم آرايشگر بود که هم نام من بود و جالتر اينکه خود آرايشگرت گفت که يک پسر 9ساله به اسم شايان داره که موهاى اون هم توى کوچيکى بلند ميکرده و همه فکر ميکردن دختره.تا اينکه پسرش بزرگ ميشه ميگه ميخوام برم آرايشگاه مردونه موهامو پسرونه بزنم...وقتى موهاى شمارو کوتاه ميکرد...
30 آذر 1393

دوقدم مانده که پاییز به یغما برود

  دو قدم مانده که پاییز به یغما برود این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد...... دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟  گله هارابگذار! ناله هارابس كن! روزگارگوش ندارد كه تو هي شِكوه كني! زندگي چشم ندارد كه ببيند اخم دلتنگِ تو را... فرصتي نيست كه صرف گله وناله شود! تابجنبيم تمام است تمام!! مهرديدي كه به برهم زدن چشم گذشت.... ياهمين سال جديد!! بازكم مانده به عيد!! اين شتاب عمراست ... من وتوباورمان نيست كه نيست!! ***زندگي گاه به كام است و بس است؛ زندگي گاه به نام است و كم است؛ زندگي گاه به دام است و غم است؛ چه به كام و  چه به ...
28 آذر 1393

حرفهای مادرانه

روزهای دوشنبه از صبح تا ساعت 6 کلاس دارم، شما هم خونه مریمی میمونی تا بیام دنبالت.حدود ساعت 7 و نیم میرسیم خونه.بعضی شبها مثل امشب انقدر خسته ای که ساعت 8 شب میخوابی.تا دیدم اینقدر خسته ای شامت رو اوردم که تا خوابت نرفته بهت بدم.ولی قاشق پنجم بود ک توی بغلم خوابت برد و لقمه غذا توی دهنت نجویده مونده بود.بوست کردم،صدات کردم تا لقمه ات رو قورت دادی. بابا بغلت ر و گذاشتت توی تختت.منم خیلی خسته ام ولی خوابم نمیبره،بابا تا الان داشت برنامه 90 رو نگاه میکرد و حدود 5 دقیقه است که خوابیده.خیلی دوستون دارم. میدونی گلم من خیلی از زندگیم راضیم خدا همه چیزای خوب رو بهم داده، ی پسر دسته گل،شوهر خوب،پدر و مادر مهربون،سلامتی و دل خوش.چیزی از اینا مهمتر ت...
25 آذر 1393

سومین سالگرد بودنت گلباران

                عروسک قشنگم *رویای رنگارنگم واسه چشات باهرچی*غول و پری میجنگم امروز هوا دوباره حس قشنگی داره*نم نم عشق و مستی از آسمون میباره تولدت مبارک ای گل گلدون من*هزار سال زنده باشی بسته به تو جون من وقتیکه از در میای شکوفه ها وا میشن*قناریهای عاشق مست و هم آوا میشن هرجا بری فرش میشم هرچی بخوای من میشم*اگه قابل بدونی رها از این تن میشم این هدیه تولد پیشکش چشمای تو*نازگل زیبای من چشام زیر پای تو پسر قشنگم ! آغاز بودنت مبارک... عکسها در ادامه مطلب محمدم امسال تولدت 6 آذر ماه پنجشنبه شب خونه مامانی و بابایی بود.شام هم پیتز ا دادن.دستشون درد نکنه. مهمو...
9 آذر 1393

فوت غم انگیز خواننده محبوب مرتضی پاشایی

  دل دنیا رو خون کردی که این جوری تو رفتی تموم دل خوشی هام و تو با رفتن گرفتی  مثل حس یه عشق تازه بودی  مثل افسانه بی اندازه بودی  هیچ کی برای من شبیه تو نبوده  دنیا چه بی رحمی آخه تنهایی زوده  دل دنیا رو خون کردی که این جوری تو رفتی  تموم دل خوشی هام و تو با رفتن گرفتی  مثل حس یه عشق تازه بودی  مثل افسانه بی اندازه بودی  که این جوری تو رفتی  تموم دل خوشی هام و تو با رفتن گرفتی  دل دنیارو خون کردی که این جوری تو رفتی  تموم دل خوشی هام و تو با رفتن گرفتی  مثل حس یه عشق تازه بودی  مثل افسانه بی اندازه بود...
5 آذر 1393

از مرداد تا آذر

1.مامان فریبا به دانشگاه رفت و در رشته حسابداری مشغول به تحصیل شد. 2.حدود یکماه به مهد قرانی شکوفه ها رفتی ولی نه من و نه خودت راضی نبودیم و دیگر نرفتی.فعلا تا پایان این ترم خونه مامانی میری و پیششون میمونی.تا برای ترم دیگه یک مهد خوب برات پیدا کنم. 3.هروقت میخوای از خونه مامانی ک بهش مریمی میگی برگردی،کلی گریه میکنی و به سختی و با کلی وعده به خونه برمیگردی. 4.به ماهیها وحیوانات دریایی علاقه زیادی داری. 5.در شهریور ماه با من و بابا سه تایی باهم به بابلسر رفتیم . 6.از بابلسر حیوانات دریایی خریدی و محبوبترین اسباب بازیهات هستن. 7.علاقه زیادی به کشیدن نقاشی داری،البته باید شما دستور بدی و ما برات بکشیم. 8.مهمت...
5 آذر 1393

تفکر در مورد مهد

                                                                               امروز که دارم برات این پست رو مینویسم 2 سال و 8 ماه و20 روزته *میتونم بگم تقریبا آرومتر و عاقلتر شدی و کمتر اذیت میکنی ،اما این قضیه تا وقتی صدق میکنه که باهم تنها هستیم چون به محض دیدن بقیه شیطونیهاتو شروع میکنی ، این روزها خیلی حوصله ات سر میره و بهانه میگیری ،تلویزیون تماشا نمیکنی! با لوگو بازی نمیکنی ! نقاشی نمیکشی ! اسباب بازیهاتم دوست نداری ! بیشتر با تب...
27 مرداد 1393

وروووج مخفف وروجک

جدیدا توی خونه پسری رو وروج صدا میکنم مخفف کلمه وروجک،عکسها رو خودتون ببینید بهم حق میدید: عکس اول چند روز پیش و عکس های بعد برای سال گذشته!!       آنقدر دوست داشتنى هستى****که ایستاده هم به دل مى نشینى ...
27 مرداد 1393

20 مرداد 93 هفتمین سالگرد ازدواج

سهم من از زندگی دستان پر مهر تو شد می ستایم من تو را تا اخر عمر هـمسرمـ در میان اوج تنهــــایی تو با من مانده ای تا تو باشی من چه غم دارم ز دنیا هـمسرم کاش میشد تا تمام عمــر همراهم شوی تا نگردم گم به راه زنـــدگانی هـمسرم در شب تار و غمین قلب من تو امدی تا شدی تنها ستاره در شب من هـمسرم آسمان آبی چشمان تو مال من است تا زنم پر در میان آسمانت هـمسرم زندگی از مهرو لبخند پر شور و شر است عاشقم بر آن کلام مهربانت هـمسرم چشمه پاک وزلال مهر تو جاری بود تشنه ام هر دم به رود مهربانی هـمسرم آسمان تار قلبم را تو روشن کرده ای پس بمان در قلب بیتاب نگاهم همسرم ***************  ...
25 مرداد 1393