پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 8 سال و 2 روز سن داره

از تو برای تو مینویسم...

زمینی شدن دو فرشته زیبا سامان و شیدای عزیز

سامان کوچولو پسر عمه ناهید ***پنجم دیماه ۱۳۹۵  عکسهای دیگه سامان جون تا امروز..  شیدا جون دختر عمه هما *** 7فروردین 1395   عکسهای دیگه شیدا جون تا امروز و این هم عکس دوتا خوشگلا باهم ...
5 فروردين 1396

بعد از یک سال و چهار ماه و مهمترین اتفاق زندگی ما

نازنینم سلام  دوباره مامان تنبل شروع کرد به نوشتن😢  واااای که چقدر بابت تاخیرم معذرت میخوام گلم. ولی بهم حق بده که این مدت خیلی درگیر بودم. الان ساعت سه نیمه شب هست امشب پنجم فروردین ماه ۱۳۹۶ . و من بعد از مدتها شروع میکنم به نوشتن برای پسرک .مادرم نوشتن وبلاگ فرصت لازم داره که متاسفانه من این مدت درگیر بودم و فرصت لازم رو‌نداشتم. دانشگاه رفتن و پاس کردن درسها با دوتا پسر بچه شیطون خیلی سخته.البته من هم خیلی سهل انگاری کردم که حتی خبر بارداری و بدنیا اومدن جوجه دوممون رو هم توی وبلاگت نزاشتم. شرمندتم پسری شهریورماه سال ۱۳۹۴خدا بهم قشنگترین هدیه تولد رو داد و فهمیدم که قراره برای بار دوم طعم شیرین مادرشدن رو بچشم.شما گ...
5 فروردين 1396

بچه هامون مسافرند

بچه هامون مسافرند💔💔💔 حتما بخونید 💔💔💔 یه روزی میاد که جای خالیشون تو اتاق بد جور حس میشه .. یه روزی میاد که دلتون برای صداش تنگ بشه .. یه روزی میاد که آرزو کنی بغلش کنی ..  یه روزی میاد که دلت برا ریخت و پا شاش تنگ میشه.. یه روزی میاد که دوست داری تا صبح پیشت بخوابه و  تو بوش کنی و تا صبح نگاش کنی.. اونوقت میگی .. چه زود بزرگ شد.. اونوقت میگی .. چقدر عجله داشتم برا بزرگ شدنش .. اونوقت میگی کاش کوچیک بود.. اونوقت میگی .. اگه کوچیک بود .. بیشتر بغلش میکردم .. بیشتر میبوسیدمش .. بیشتر باهاش  بازی میکردم .. میذاشتم گاهی تو تخت من بخوابه .. اون وقتی که صدام میکرد و من سرم تو دنیای مجازی بود.. نمیگفتم ، مگه نمیبین...
14 آذر 1394

من مادرت هستم...

تقدیم به فرزندم زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را ! زود بزرگ نشو فرزندم قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام . آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر. آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت. آن سوی سن و سال خبری نیست . کودکی کن ، از ته دل بخند به...
26 مرداد 1394

فوت باباجون اول خرداد 94

خوشا آن کس که نیکی حاصل اوست پیاپی عشق یزدان در دل اوست خوشا آن کس که بعد ترک دنیا بهشت جاودانی منزل اوست   بابا جون،پدربزرگ مادری بابافرهاد خیلی خیلی مرد بزرگ و مهربونی بودن،محمدم هروقت میرفتیم خونه شون کلی باهات بازی میکردن ،توپ بازی و ....توی حیاط دهاتشون هم شما رو سوار گاری میکردن ک خیلی خوشت میومد.باباجون ی مومن واقعی بودن و همچنین خیلی مظلوم..باباجون چند ماه قبل از عید تصادف کردن و بعد گذشت چند ماه تونستن دوباره راه برن ،همه ما خوشحال بودیم از اینکه باباجون حالشون خوب شده ولی یکدفعه توی خونه حالشون بد شد و با اورژانس ب بیمارستان رفتن و دیگه ب خونه برنگشتن. وقتی رفتی خونشون و عکس باباجون روی  دیوار...
21 تير 1394

امروز 20 تیر 94

سلام عسلم.مثل همیشه شرمنده بابت تاخیر  از وقتی دانشگاه میرم حسابی وقتم پرشده و فرصت نکردم ب وبلاگت بیام و از شیرینکاریها و شیرین زبونیهات بنویسم.امروز 3 سال و 7 ماه و 12 روزه شدی.یه پسر خوشگل و عاقل.وروجکم کم کم داره بزرگ میشه.واااای ک توی این مدتک نتونستم بیام چقدر بزرگتر شدی و چ حرفهای با نمکی زدی ، ک مامان فرصت نکرد بیاد و بنویسه.واقعا شرمندم گلکم. عکس بالا برای چند روز پیش هست.ی مدت تا میبینی میخوام ازت عکس بگیرم ادا در میاری ، زبون درمیاری، نمک میریزی و میخندی و تقریبا همه عکسها رو خراب میکنی.چندتا از عکسهای این مدت ک نبودیم ..... عکس بالا نشانگر نهایت شیطنت شماست شب قبل از امتحان مامان، من ی دقیقه رفتم...
21 تير 1394

نوروز 1394

  خبر دارم ... که در فردای فرداها بهاربهترینی هست ... دری را می‌گشایی پشت آن ، درهای دیگر هم ... خبر دارم ... گشوده می‌شود آن آخرین در هم ... بهاری پشت آن در لحظه‌ها را می‌ شمارد باز ... و هر قفلی کلیدی تازه دارد باز ... من از دیروزهای رفته دانستم ... که در امروز ما تقدیر فردا آفرینی هست ... خبر دارم ... بهار بهترینی هست ........   به تقویم ها اعتمادی نیست ، اگر تحولی در دل و زندگیت روی داد مبارک است ، راز نو شدن را باید دانست وگرنه بهار یک فصل تکراریست! سال 1394 مبارک.با آرزوی شادی و بهترین اتفاق ها... ...
3 فروردين 1394

روز پسر مبارک

💓روز پسر مبارک💓 امروز تو تقویم هخامنشی روز پسره... ﺭﻭﺯ ﭘﺴﺮ ﻣﺒﺎﺭكــ  بابايي هاي اينده  سلطان غــرورا تكيه گاهاي محكــم غيرتيـــاي خواستنــي تـه ريش دارا گــُل پسـرا كه دنياشون پر از پیراهــن و شلواره پر از کتونی و کالج و ادکلن قربون صدقه هایی که از مادرشون میرن چشم غره هایی که به باباهه میره صاحب تلفن های 1 دقیقه ای  عاشقهای مطلق مامانا ابهت دستهای مردونه سر گذاشتناشون روی پای مادر عاشقان سیب زمینی سرخ کرده آهنگ گوش دادنای نصف شب,تو اتوبان با ناراحتی ﺑﻪ یه عکس نگاه کردن دوش گرفتنای 5 دقیقه ای قولهایی که وقتی میدن رد خور نداره کلمه های ر...
9 اسفند 1393

آکواریوم پسرک

توی سالن مجتمعمون ی آکواریوم بزرگ و خیلی زیبا درست کردن.توی پستهای قبلیم هم در مورد علاقه زیاد محمد ب ماهی و دریا و... نوشتم.پسرک از وقتی این آکواریوم رو دید .دوست داشت ی آکواریوم توی خونه داشته باشه.تا اینکه ی روز ک خونه بابایی بود'باحالت ناراحت ب بابایی گفت :من تو خونمون آکواریوم ندارم.و بابایی قول داد فردا برات ماهی بخره و بیاره خونمون.فردا شد و مامانی و بابایی با یه آکواریوم کوچولو و خوشگل و 6 تا ماهی اومدن خونمون.و مارو کلی خوشحال کردن.دستشون درد نکنه.اول 6 تاماهی خریدن ک توی یه هفته 5 تاش مردن و فقط لجن خوارش زنده موند.و سری بعد رفتیم برات ماهیهای کوچولو خریدیم.ک تا الان چندتا هم بهشون اضافه شده ک پسرک بهشون نوزاد ماهی میگه و از بس...
16 بهمن 1393