پسر پاییزی منپسر پاییزی من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
پسر بهاری منپسر بهاری من، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

از تو برای تو مینویسم...

امیر در آستانه تولد یکسالگی

**گفتن کلمات : بابا - به به - دد - آما (مامان) - دایی - دادا *نانای کردن  با تغییر ریتم اهنگ *دست دستی کردن *سر زدن *بوس کردن (با دهان باز به لپ مامان میچسبی) *دست دادن *از نه ماهگی دستت به دیوار میگیری و می ایستی و راه میری اما بدون تکیه گاه بعد از دو ثانیه ایستادن میفتی که کم کم داره زمان تنها ایستادنت بیشتر میشه. *وقت خوشحالی جیغ میکشی و غنج میزنی با صدای بلند *دوست داری با داداشی خوراکی بخوری مخصوصا شیر نی دار *دیروز برای اولین بار موفق شدی با نی آبمیوه بخوری می نویـــسم برای " تـــــو " که بخــوانی که بـدانی دوست داشتنت برای من بی انتهاست   ...
13 فروردين 1396

من فهمیدم دندون شیری چطور بوجود میاد

امروز محمد با خوشحالی بهم گفت: مامان فهمیدم خدا چطور دندون شیری ادم ها رو درست کرده. من هم ازش خواستم برام توضیح بده که پسرک اینگونه توضیح داد::: خدا خاک برداشته باهاش دندون درست کرده. بعد خاک برداشته باهاش شیر درست کرده ریخته توی دندون که زود بیفته😳😳  از وقتی که فهمیده دندونهای شیری میفتن و بجاش دندون دائم درمیاد، رفته توی فکر و بیشتر وقتها درباره اش حرف میزنه. دوست داره یکی که میفته بجاش دربیاد و بعدش دندون بعدیش بیفته. محمد من هر شب مسواک میزنه و مراقب دندوناش هست. من برای هر کاری دلیل دارم جز خیره ماندن به تو...🌹 ...
13 فروردين 1396

امیر شیر پاستوریزه میخورد

محمد من عاشق شیر پاستوریزه است. اگه سه تا بطری شیر هم توی یخچال باشه تاشب تموم میکنه.  روزی که فهمید امیر هم میتونه شیر پاستوریزه بخوره خیلی ذوق کرد وبا خوشحالی رفت یه لیوان شیر برای امیر ریخت و با محبت تمام به داداشش شیر داد. امیر هم با لذت شیر خورد. داشتن شما دوتا❤️❤️ یعنی بروند به جهنم تمام نداشتن ها... عکس 96/1/6 ...
13 فروردين 1396

عکسهای نوروز 96

بقیه عکسها در ادامه مطلب... امسال خانوادگی سرماخوردگی بدی گرفتیم و از روز دوم عید تا یکماه بعد درگیرش بودیم 🤧🤧😷😷🤕🤒🤒 و حالا عکسهای امسال...   ...
5 فروردين 1396

زمینی شدن دو فرشته زیبا سامان و شیدای عزیز

سامان کوچولو پسر عمه ناهید ***پنجم دیماه ۱۳۹۵  عکسهای دیگه سامان جون تا امروز..  شیدا جون دختر عمه هما *** 7فروردین 1395   عکسهای دیگه شیدا جون تا امروز و این هم عکس دوتا خوشگلا باهم ...
5 فروردين 1396

بعد از یک سال و چهار ماه و مهمترین اتفاق زندگی ما

نازنینم سلام  دوباره مامان تنبل شروع کرد به نوشتن😢  واااای که چقدر بابت تاخیرم معذرت میخوام گلم. ولی بهم حق بده که این مدت خیلی درگیر بودم. الان ساعت سه نیمه شب هست امشب پنجم فروردین ماه ۱۳۹۶ . و من بعد از مدتها شروع میکنم به نوشتن برای پسرک .مادرم نوشتن وبلاگ فرصت لازم داره که متاسفانه من این مدت درگیر بودم و فرصت لازم رو‌نداشتم. دانشگاه رفتن و پاس کردن درسها با دوتا پسر بچه شیطون خیلی سخته.البته من هم خیلی سهل انگاری کردم که حتی خبر بارداری و بدنیا اومدن جوجه دوممون رو هم توی وبلاگت نزاشتم. شرمندتم پسری شهریورماه سال ۱۳۹۴خدا بهم قشنگترین هدیه تولد رو داد و فهمیدم که قراره برای بار دوم طعم شیرین مادرشدن رو بچشم.شما گ...
5 فروردين 1396
1